نگارنگار، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

نگارم دخترم

بدون عنوان

خدایای رحمان نوید میلاد سال نو را بر دوش نسیم بهاری گذاشت تا این امانت سبز را به رسم آغاز  به خالق    سپارد.حلول سال نو و تولد دوباره طبیعت، عید فرخنده و کهن نوروز باستانی را که یادگار نیاکان و  پیام‌آور    دوستی، عشق و محبت، با لطافت گیاه و خرمی طبیعت، و تحول به مراحل نیکوتر و برتر است .   ...
28 اسفند 1392

آخرین خبر

من بالاخره بلیط گرفتم .فردا شب ساعت 21.از فیلم بازی کردن هم راحت شدم .دوستای خوبم فردا هم میام می بینمتون
27 اسفند 1392

یه ذره فکر کنیم

داستان آلزایمر مادر ! چمدونش را بسته بودیم، با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود کلا یک ساک داشت با یه قرآن کوچک، کمی نون روغنی، آبنات، کشمش چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی ... گفت: "مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!" گفتم: "مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن." گفت: "کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن! آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟" گفتم: "آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!" گفت: "م...
15 اسفند 1392

بدون عنوان

پناه می برم به تو ... به تو از تمام جغرافیای دنیای بد اخم ها و فکر می کنم چه آرام است یادم با نامت . پناه می آورم به تو ... بعد از هرباران،بعد از هر زخم ،قبل از هراتفاق ،بعد از هر حادثه و بگو جز تو چه کسی می تواند مرهم باشد بردلم . پناه می برم به نامت به یادت و هرچه که مرا جداسازد از ناامیدی . مرا ببر به اتفاق های خوب ، ساعت های ناب آن روزها که دلشوره هایم بزرگتر از فاجعه نبود و مرا بیاور به اکنون ، به باور آنکه خوب می شود لحظه ها و درست می شود اندام حقیقت . پناه می برم به تو تا آنچه که نباید بایدم شود و آنچه که باید نباید شود را اشتباه نکنم . پناه می ...
15 اسفند 1392
1